به گزارش شهرآرانیوز؛ اواخر دهه ۷۰ بود. جوان اول خوش بر و روی دانشکده معماری نه فقط میان بچههای مهندسی اسم و رسم داشت، که هرجا مسابقات ورزشی فوتبال و هندبال بود، سر و کله اش پیدا میشد. یک بار هم وسط بازی یکی از مسابقات فوتبال دانشگاه، بعد از یک خطای سخت و تنش در اعضای دو تیم، به دنبال دفاع از یکی از بازیکنان، به معرکه وارد شد و دست آخر با چند بخیه روی گوشش، با شوخی و خنده غائله را ختم کرد و از خیر دیه دویست وپنجاه هزار تومانی ضارب گذشت تا پدری کارگر را از فشار پرداخت هزینه آسوده کند. بخشید و رفت.
از این دست پادرمیانیها در زندگی حمیدرضا بارها اتفاق افتاده بود و هربار بی آنکه به یاد بیاورد، چه بسیار هزینههای جانی و روحی صرف کرده بود تا حقی به ناحق پایمال نشود و مظلومی، در شکار ظالمی دست و پا نزند. یکی از اعضای تیم هندبال نماینده سبزوار در رقابتهای لیگ دسته یک بود و بارها در مسابقات کشوری خوش درخشیده بود.
دستی هم در ورزشهای رزمی داشت. بعد از دانشگاه هم پاره وقت به شرکت مخابرات شهر زادگاهش سبزوار میرفت و پس از آن با ورود به حوزه نقشه کشی ساختمان، در رشته تحصیلی اش مشغول به کار شد. به رسم معمول اغلب جوان ها، ازدواج کرد و مدتی بعد با متولد شدن دخترش «آوا»، همه چیز جور دیگری زیبا شد. پس از آن بود که تمام هم و غم خود را به کار بیشتر برای آسایش خانواده اش گذاشت تا آب در دل همسر و دخترش تکان نخورد.
آوا پانزده ساله شده بود. اوایل شبی از شبهای زیبای اردیبهشت، حوالی ساعت ۹ شب، حمیدرضا میرفت تا دخترش را از کلاس بردارد و به خانه برگردد. درست حاشیه میدان سه گوش به طرف خیابان ابوریحان، در تاریکی و سکوت جمعه شب، در حالی که بیشتر مغازهها تعطیل اند، سه جوان کم سن و سال دو دختر نوجوان را دوره کرده اند. مچ دست یکی از دختران را میگیرند و با خشونت او را وادار به حرکت میکنند. حمیدرضا، ترس توی چشمهای دختر را میشناسد.
خودش دختر دارد. خوب میفهمد اضطراب و بی پناهی یک دختر نوجوان هیچوقت به زورِ دستانِ جوانی لذت طلب و وقیح نمیرسد. انگشت شمار پیادههایی را میتوان دید که عبور میکنند و با نگاهی وحشت زده و محتاطانه، از کنار غائله میگذرند، اما آن لحظه، هیچ واهمهای حریف مردانگی و شرافت حمیدرضا نمیشود. انگار آوایش را در میان معرکه کفتارها دیده باشد، به ماجرا نزدیک میشود. هنوز تذکر لسانی اش منعقد نشده که با حمله یکی از جوان ها، مسیر گفتگو به ضرب و جرح میافتد.
دستان خالی حمیدرضا و لگدهای پیاپی او با سلاح سرد توی دستان اراذل، برابری نمیکند. چند نفر به یک نفر؟ جوانی از پشت سر بی وقفه ضربات چاقو را به پشت حمیدرضا پایین میآورد و دیگری با ضربهای در قلب، کار را یکسره میکند. حالا با فرار کفتارها، عابران یکی یکی به میدان نزدیک میشوند. قطرههای خون، یکی یکی با اشکهای دختر به زمین میچکد. یک موتورسوار، پیکر نیمه جان حمید را به دوش میکشد تا او را به بیمارستان برساند. خیابانِ تاریک میماند و رد خون حمیدرضا که سه روز پس از شهادت، با دستان مردم زادگاهش گلباران میشود. اما قبل از آن یعنی تنها ۱۰ ساعت پس از وقوع جنایت، عاملان قتل بازداشت میشوند.
هر دو ضارب با سوابق کیفری متعدد، به مباشرت و معاونت در ارتکاب قتل عمد، ارتکاب جرح عمدی با چاقو، مشارکت در ایراد جرح عمدی با سلاح سرد، آدم ربایی، مزاحمت برای بانوان، اخلال در نظم و آسایش عمومی و تظاهر به تهدید در ملأ عام متهم شدند و پس از رسیدگی فوری و قاطع، طبق کیفرخواست صادره، اشد مجازات برای متهمان این پرونده درخواست و با تأیید حکم صادره در دیوان عالی کشور، حکم قصاص متهم ردیف اول صبح روز سوم آذر ۱۴۰۲ در سبزوار اجرا میشود.
با بررسی چگونگی درگذشت حمیدرضا الداغی از سوی بنیاد شهید استان خراسان رضوی، شهادت این جوان بزرگوار تأیید و اعلام شد. به این ترتیب نام شهید حمیدرضا الداغی در شمار چهارمین شهید از شهدای امر به معروف و نهی از منکرِ خراسان رضوی، به شکل گستردهای رسانهای شد. عامه مردم از یک سو و چهرههای شناخته شده از طیفهای گوناگون جامعه از سوی دیگر به رشادت شهید الداغی واکنش نشان دادند و یادش را گرامی داشتند.
آن چنان که مراسم خاک سپاری اش به شکلی باشکوه و عزتمندانه در گلزار شهدای سبزوار با همراهی پرشور مردم از راههای دور و نزدیک برگزار و به نمادی از شرف و مردانگی جاودانه شد. حالا پس از شهادت شهید الداغی، بوستان سه گوش در مجاورت محل حادثه به «بوستان شهید الداغی» و کوچه محل زندگی این شهید والامقام به «کوچه غیرت» تغییر نام یافته است.
پس از شهادت شهید حمیدرضا الداغی در همان روزهای نخست، تیمی به کارگردانی محمد خوشدل به سبزوار رفت تا با بررسی ابعاد گوناگون حادثه و گفتگو با مراجع قضایی، خانواده شهید و دیگر شاهدان، در قالب مستندی یک ساعته، روایت جامعی از ماجرا ارائه دهد. این مستند با عنوان «جوانمرد» قبل از چهلم شهید الداغی در حضور خانواده بزرگوارش رونمایی و برای پخش از صدا و سیما آماده شد.